آیت‌الله مصباح یزدی: "نور" باشیم نه "نار"
«نور» به آرامی و ملایمت در دیگران اثر می‌گذارد، در حالی که «نار» می‌سوزاند و آزار دهنده است. در مقام ارشاد و هدایت دیگران، باید مثل نور بود، نه نار.
كدخبر: id-21695
تاريخ: 2023-03-16 11:41:40

به گزارش واحد خبری کانون شیفتگان حضرت قائم (عج) به نقل از حوزه ، کتاب «پندهای امام صادق (علیه السلام) به ره جویان صادق» اثری از مرحوم آیت الله مصباح یزدی است که محتوای آن در شماره های مختلف، تقدیم شما فرهیختگان خواهد شد.

 

درس پنجم: دعوت به اهل بیت (علیهم السلام) با رفتار و گفتار

رَحِمَ اللَّهُ قوماً کانوا سِراجاً و مَناراً، کانوا دُعاةً اِلینا باَعمالِهم و مَجْهُودِ طاقَتِهِم لَیْسوا کَمَن یُذیعُ اَسرارَنَا

 

تأثیرات گفتاری و رفتاری انسان‌ها بر یکدیگر

 

بدون شک، همه انسان‌ها در زندگی اجتماعی خود به صورت‌های گوناگون، بر یکدیگر آثاری مطلوب یا غیر مطلوب می‌گذارند. بیش تر این تأثیرها از راه گفتار است، و درصد کم تری نیز از راه رفتار می‌باشد.

این مسأله موضوع بحثی گسترده در چندین رشته از علوم انسانی است که البته اصل آن مربوط به روان شناسی است؛ بنابراین با ذکر چند جمله نمی‌توان تمام جوانب این موضوع را مورد بحث قرار داد.

ما در این جا به اجمال، به چند نکته اشاره می‌کنیم:

 

تأثیر گفتاری انسان‌ها بر یکدیگر گاهی به صورت تعلیم و تعلّم جلوه می‌کند و رابطه بین معلم و متعلّم را می‌سازد، خواه به صورت تعلیم و تعلّم رسمی باشد و خواه غیر رسمی. البته دایره تعلیم و تعلّم بسیار گسترده است و به اشکال بسیار متنوعی می‌تواند صورت پذیرد. یکی از اَشکالِ آن «تبلیغ» است.

تأثیری که دستگاه‌های تبلیغاتی بر افراد دارند از دیگر دستگاه‌های تعلیم و تربیت کم تر که نیست، بلکه گاهی بیش تر هم هست. گاهی بدون این که خودمان توجه داشته باشیم که از کجا تأثیر پذیرفته ایم، احساس می‌کنیم که رفتارمان تغییر کرده، دیروز طوری بوده ایم و امروز طور دیگری شده ایم. بسیاری از اوقات تصور می‌کنیم خودمان خواسته ایم تغییر کنیم و عاملی بر ما تأثیر نگذاشته، اما واقعیت آن است که تحت تأثیر واقع شده ایم و رفتارمان را از جایی اقتباس کرده ایم.

 

دامنه تأثیرگذاری رفتاری بر دیگران نیز بسیار متغیر است. در سطح کلان، می‌توان به تأثیرگذاری گروه‌های اجتماعی اشاره کرد.

نمونه بارز آن گروه‌هایی است که چه پیش از انقلاب و چه پس از آن در کشور خود ما تشکیل شد و افراد زیادی جذب این گروه‌ها شدند.

در سطح پایین، می‌توان به تأثیر یک دانش آموز بر یک کلاس مثال زد. دانش آموزی که در کلاس موقعیت بهتری از لحاظ بیان یا جاذبه گفتاری یا مانند آن دارد، می‌تواند بیش از نود درصد دانش آموزان را از نظر طرز فکر و رفتار، از لحاظ نوع لباس، نشستن در کلاس و مانند آن تحت تأثیر قرار دهد. اصل این مسأله تحقیق شده و با تجربه به اثبات رسیده است.

برای مثال، دانش آموزی که لباس خاصی می‌پوشد، در مدت کوتاهی دیگران هم به آن لباس علاقه مند می‌شوند و از او تقلید می‌کنند.

در سایر زمینه‌های رفتاری و یا گفتاری نیز مسأله به همین صورت است. مثلاً گاهی کسی مسأله‌ای را مطرح می‌کند و برای آن استدلال منطقی ارائه می‌کند و شنونده تحت تأثیر آن استدلال حرف او را می‌پذیرد؛ اما گاهی استدلال محکم نیست، ولی نحوه بیان و برخورد گوینده طوری است که مخاطب را تحت تأثیر قرار می‌دهد؛ مثلاً، گوینده شخصی درست کار و موجّه است. در این جا ۵۰ درصد تأثیر حرفش به دلیل شخصیت مقبول او و موقعیتی است که نزد مخاطب دارد. عکس این مطلب هم صادق است.

 

به دلیل همین تأثیراتی که از رفتار و گفتار ناشی می‌شود، اسلام بر مسایلی از قبیل دعوت، ارشاد، تبلیغ، امر به معروف و نهی از منکر تأکید کرده است.

 

ضرورت توجه به سطح مخاطب در گفتار

 

طبع انسان، به خصوص جوان ها، این گونه است که وقتی سخن تازه‌ای می‌شنوند دوست دارند آن را برای دیگران نقل کنند. اصل این مسأله امری طبیعی است و اشکالی هم ندارد، اما در این باره باید نکاتی را مد نظر داشته باشیم؛ از جمله این که به نوع مخاطبمان توجه داشته باشیم و دقت کنیم که آیا سخن ما در او چه تأثیری بر جای می‌گذارد. آیا اگر مطلبی علمی است، مخاطب توان درک آن را دارد؟ بسیاری از معارف برای همه مردم قابل درک نیست. در نقل مطالب، باید به ظرفیت ذهنی و پایه معرفتی افراد توجه داشت؛ همه چیز را نباید برای همه کس گفت.

 

در ارتباط با نکته‌ای که متذکر شدیم، در کتب روایی بابی به نام «کتمان سرّ» وجود دارد. روایات بسیاری از ائمّه هدی(علیهم السلام) در این زمینه وارد شده است که اسرار ما را کتمان کنید و به دیگران نگویید.

شاید سؤال شود که مگر اسرارچه بوده است که نباید به دیگران گفته می‌شده است؟ یا چرا بعضی از افرادی که اسرار آنها را فاش کرده‌اند مورد لعن واقع شده اند؟ یا چرا اگر بر برخی افراد بلاهایی نازل شده، علت آن افشای اسرار اهل بیت(علیهم السلام) ذکر شده است؟ آیا ما هم اسراری می‌دانیم که باید از دیگران کتمان کنیم؟ آیا این روایات شامل حال ما هم می‌شود یا فقط شامل عده‌ای از اصحاب سرّ می‌شود که باید آنها را کتمان کنند؟ آیا همه چیز را می‌توان همه جا گفت؟ ملاک این مطلب چیست؟

 

در این قسمت از روایت عبداللّه بن جندب، امام صادق (علیه السلام) به همین مطلب اشاره دارد که انسان در مقام راهنمایی دیگران، باید به ظرفیت مخاطب توجه داشته باشد. نباید همه مطالب را یک جا به مخاطب منتقل کرد. ممکن است فردی ظرفیت پذیرش این حجم از مطالب را نداشته باشد. علاوه بر این، برخی از موضوعات از جمله معارف بلند درباره توحید یا مقامات انبی(علیهم السلام) و اولیا است که همه کس توان درک آن را ندارد.

این نوع مطالب، از جمله اسرار محسوب می‌شود که نباید به همه کس گفت، و گرنه موجب گمراهی آنها می‌شود.

پیامبر (صلی الله علیه وآله) در روایتی می‌فرمایند: لَوْ عَلِمَ ابوذر ما فی قلبِ سلمان لَقَتَلَهُ؛(۳۱) اگر ابوذر بدان چه در دل سلمان می‌گذرد آگاهی می‌یافت او را می‌کشت! این با وجود آن است که پیامبر (صلی الله علیه وآله) بین این دو برادری ایجاد کرده بود و آنها هر دو، از نظر پایه ایمان و معرفت، در سطحی بالا و نزدیک به هم قرار داشتند.

 

از این مطلب به دست می‌آید که معارف بلندی وجود دارد که به لفظ در نمی‌آید؛ وقتی به صورت لفظ درآید، مردم معنای دیگری از آن می‌فهمند. بنابراین نباید آنها را نزد هر کس مطرح کرد، و گرنه یا گوینده را متهم به کفر می‌نمایند یا خودشان به کفر کشیده می‌شوند و یا نسبت به دیگران سوءظن پیدا می‌کنند.

 

این مسأله در مورد کتاب و نوشته نیز صادق است؛ همه چیز را نباید در هر کتابی نوشت، و گرنه ممکن است موجب انحراف برخی از مردم شود یا مطابق معنای عامیانه و عرفی تفسیر گردد؛ برای مثال می‌توان به مسأله «وحدت وجود» در فلسفه و عرفان اشاره کرد.

بسیاری از این کلمه معنایی می‌فهمند که با معنای مورد نظر فلاسفه و عرفا تفاوت دارد و به همین دلیل، عرفا را متهم به کفر می‌کنند و می‌گویند: اگر «همه چیز خدا است» یا «مجموع عالم وقتی با هم ترکیب شود خدا خواهد شد»، این کفر است؛ اما عرفا هیچ گاه «وحدت وجود» را به این معنا نگفته اند. ممکن است ما آنچه را عرفا می‌گویند، نفهمیم، اما این معنایش آن نیست که آنان معنای غلطی اراده کرده اند. ممکن است معنای بلندی مورد نظر باشد که لفظ از ترسیم آن عاجز است.

 

نظیر این مطلب درباره مقامات انبیا و اولی(علیهم السلام) نیز وجود دارد.

بر حسب روایتی، روزی پیامبر اکرم (صلی الله علیه وآله) در جایی نشسته بودند و حضرت علی(علیه السلام) از مقابل ایشان عبور کرد. حضرت فرمودند: «اگر نمی‌ترسیدم که مردم درباره برادرم، علی(علیه السلام) ، چیزهایی را بگویند که نصارا درباره عیسی بن مریم(علیه السلام) گفتند، مقامات او را به درستی بیان می‌کردم.»(۳۲) یعنی حضرت علی (علیه السلام) مقاماتی دارد که اگر رسول خدا (صلی الله علیه وآله) آنها را برای مردم می‌گفت، موجب سوء فهم می‌شد و همان‌گونه که مسیحیان عیسی(علیه السلام) را خدا دانستند، مسلمان‌ها هم علی (علیه السلام) را خدا می‌خواندند! در همین حال هم عده‌ای نمی‌توانند حقیقت مقام او را درک کنند و «علی اللّهی» شده اند. بدین روی، رسول خدا (صلی الله علیه وآله) همه مقامات حضرت علی(علیه السلام) را حتی برای اصحاب خاص خود بیان نکرده اند.

 

اگر می‌بینیم امروزه درباره برخی از شخصیت‌های بزرگ اختلاف‌هایی بین افراد وجود دارد به دلیل تفاوت مراتب فهم آنها است؛ مثلاً همه نمی‌توانند عظمت مقام حضرت زهرا (علیها السلام) را درک کنند. این افراد ـ العیاذ بالله ـ مبغض اهل بیت(علیهم السلام) نیستند، بلکه فهمشان بیش از این نیست. نباید توقع داشت همه مردم در مرتبه معرفت خواص اولیای خدا باشند.

 

«اسرار» یا گفتار بیرون از حد تحمل

 

در مقام ارشاد و تعلیم باید ظرفیت شنونده را در نظر داشت و چیزهایی را به او گفت که صلاحیت آن را دارد. آنچه را شنونده صلاحیت شنیدنش را ندارد از «اسرار» است.

یکی از مطالبی که از اسرار است و نباید نزد همه کس اظهار کرد ـ همان‌گونه که ذکر شد ـ معارفی درباره توحید، انبیا و اولی (صلی الله علیه وآله) است.

اگر به این مسأله توجه نکنیم موجب گمراهی دیگران شده ایم و به اختلاف میان امّت دامن زده ایم. اما اسرار مختص همین مسایل نیست. گاهی برخی اسرار مربوط به مسایل اجتماعی و سیاسی است.

 

ائمّه پس از امام حسین(علیهم السلام) بیش تر عمرشان را در حال تقیّه گذراندند؛ زیرا حکومت نمی‌توانست سخن آنان را مبنی بر ادعای به حق بودن و شایستگی بر خلافت بپذیرد.

اگر آنان همه جا به این واقعیت تصریح می‌کردند با آنها همان‌گونه برخورد می‌کردند که با ائمّه پیش از آنان؛ و همه ایشان را به زودی به شهادت می‌رساندند. به همین روی می‌بینیم برای اظهار این مطالب، ابتدا اهل آن را پیدا می‌کردند، ظرفیت او را می‌سنجیدند، پس از آن به تدریج او را آماده می‌کردند، بعد توضیح می‌دادند که امام حقیقی کیست، چرا مدعیان دروغین خلافت، شایستگی این منصب را ندارند، و ... . ما بحمدالله، در یک کشور شیعی زندگی می‌کنیم و برخی از این مطالب را به راحتی می‌توانیم مطرح کنیم؛ اما همین مطالب را هنوز هم در دیگر کشورهای مسلمان نمی‌توان به صورت عریان مطرح کرد. بنابراین حفظ این اسرار یکی از واجبات است، و گرنه ممکن است در خون امام معصوم شریک شویم.

 

از این رو، در این بخش از فرمایشات امام صادق(علیه السلام) به عبداللّه بن جندب، از یک سو، از کسانی که روش صحیحی در ارشاد دیگران دارند به صورت تلویحی، تعریف شده است و از سوی دیگر، از کسانی که اسرار ائمه(علیهم السلام) را فاش می‌کنند نکوهش گردیده است.

 

در زمان امام صادق(علیه السلام) تعداد معدودی از مردم امامت ایشان را قبول داشتند و سایر مردم از حقانیت ایشان مطّلع نبودند. حتی در بین امام زاده‌ها نیز برخی از آنها با وجود آن که افرادی صالح بودند، اما مسایل امامت را به درستی نمی‌دانستند.

امام راحل (رحمه الله) یکی دو بار در بیاناتشان این مطلب را فرمودند که: مسأله ائمّه اثنا عشر، که برای ما روشن است، خیال نکنید که از روز اول برای همه مردم این چنین روشن بود.

 

در روایتی آمده است که میان امام باقر(علیه السلام) و زید بن علی بن الحسین(علیه السلام) بحثی واقع شد. (حضرت زید از شهدای بزرگوار اسلام است که روایات متعددی در مدح ایشان رسیده است. وی برای خدا قیام کرد و با حکومت غاصب جنگید.) بحث بر سر این بود که پس از امام باقر(علیه السلام) چه کسی باید امام شود؟ حضرت زید استدلال می‌کرد که «پدرم به من بسیار علاقه مند بود، حتی غذا را لقمه می‌گرفت و در دهان من می‌گذاشت.» امام باقر(علیه السلام) هم در پاسخ می‌گفتند: اگر امامت پس از ایشان حق شما بود، پس چرا به من نگفتند؟ (۳۳)

 

نکته در این است که در زمان خود ائمّه هدی(علیهم السلام) هم مطالبی وجود داشته که حتی گاهی برای نزدیکانشان روشن نبوده و به صورت محرمانه بیان می‌کرده اند. البته برخی از این مسایل در این زمان و در جامعه ما آن حساسیت را ندارد، اما به هر حال، چیزهایی مطرح می‌شود که باید در اظهار آنها سطح مخاطب را در نظر گرفت.

 

امام صادق(علیه السلام) در این روایت شریف می‌فرمایند: رَحِمَ اللَّهُ قوماً کانوا سِراجاً و مَنار ؛ خداوند رحمت کند (آن دسته از شیعیان ما را) که چراغ و راهنمایی برای دور و نزدیک بودند. «سراج» اعم است از چراغ کوچک و بزرگ، در پایین نصب شود یا در جای بلند؛ اما وقتی در کنار «منار» قرار گیرد به معنای چراغ کوچک است و «منار» به معنای چراغ پرنوری است که در جای بلندی قرار می‌دهند تا رهروان راه خود را به وسیله آن بیابند. این هم که به مناره منار گفته می‌شود از همین جهت است که مناره در سابق، بلندیی بوده که در آن چراغ روشن می‌کردند تا از فاصله دور قابل رؤیت باشد و مردم و مسافران در شب با دیدن آن راه خود را پیدا کنند و گم نشوند. در هر حال منظور حضرت از این سخن که «خدا رحمت کند کسانی را که چراغ و منار بودند» کسانی است که هم نزدیکان خود را راهنمایی می‌کنند و هم کسانی را که از آنها دور هستند.

 

توافق گفتار با کردار؛ شرط اصلی تأثیر گفتار

 

از دیگر نکاتی که در مقام ارشاد و تعلیم دیگران، به خصوص در تربیت و تبلیغ مذهب صحیح، باید بدان توجه داشته باشیم این است که رفتار و گفتارمان با هم توافق داشته باشد.

«نور» به آرامی و ملایمت در دیگران اثر می‌گذارد، در حالی که «نار» می‌سوزاند و آزار دهنده است. در مقام ارشاد و هدایت دیگران، باید مثل نور بود، نه نار.

نباید طوری حرف بزنیم که مخاطب و شنونده اذیت شود، نباید با تندی و خشونت برخورد نماییم، باید با ملایمت رفتار کنیم تا حرف حق در شنونده اثر کند. امام صادق (علیه السلام) در ادامه حدیث می‌فرمایند: کانوا دُعاتاً اِلینا باَعمالِهم و مَجْهُودِ طاقَتِهِم ؛ آنان (نه با زبان تنها بلکه) با اعمالشان و نهایت توانشان مردم را به سوی ما دعوت می‌کنند.

 

همان‌گونه که اشاره شد، گاهی رفتار یک شخص موجب می‌شود که دیگران به او متمایل شوند و اگر سخنش ضعف و نقصی داشته باشد با رفتار و شخصیتش جبران می‌شود. بنابراین، در مقام ارشاد و نصیحت، تأثیر عمل کم تر از گفتار نیست. به همین دلیل حضرت می‌فرماید: خدا رحمت کند گروهی را که با عمل و تمام توان خود در هدایت مردم تلاش کردند.

 

باید توجه داشته باشیم که وظیفه ما فقط عمل فردی به دستورات اسلام نیست؛ یکی از بزرگ ترین وظایف ما هدایت دیگران است، چه روحانی باشیم ـ که رسماً این مسؤولیت را پذیرفته ایم ـ و چه غیر روحانی. هر کس باید به قدر توان خود دیگران را هدایت کند:

 

اگر بینی که نابینا و چاه است *** اگر خاموش بنشینی گناه است(۳۴)

 

وقتی می‌بینیم دیگران گمراه می‌شوند، باید دست آنها را بگیریم و راهنمایی شان کنیم. این راهنمایی وقتی مؤثر واقع می‌شود که رفتار ما با گفتارمان همراه باشد. حتی گاهی اگر رفتار ما درست باشد، به گفتار هم نیازی نیست، به شرط آن که هدایت را وظیفه خود بدانیم و مراقب رفتار و گفتارمان باشیم. باید توجه کنیم که ما می‌توانیم برای همسر، فرزند، دوستان و نزدیکانمان الگو باشیم.

 

امام صادق(علیه السلام) در بخش دیگری از سخنانشان به صورت تلویحی از کسانی که می‌خواهند مردم را به سوی ائمّه اطهار(علیهم السلام) هدایت کنند اما کارشان نتیجه منفی دارد، نکوهش می‌کنند: لیسَ کَمَنْ یُذیعُ اَسرارَن ؛ نه مانند کسانی که اسرار ما را فاش می‌کنند . چنین کسانی به جای آن که به شیوه‌ای صحیح، مردم را به راه درست رهنمون شوند، با افشای اسرار اهل بیت(علیهم السلام) ، از هدایت آنها جلوگیری می‌نمایند. بنابراین، باید مراقب باشیم و بکوشیم که رفتارمان در دیگران اثر مطلوب داشته باشد و موجب هدایت آنان گردد نه آن که خدای ناکرده آنان را به گمراهی بیفکند.

 

پی نوشت ها:

(۳۱) - بحارالانوار، ج ۷۸، باب ۲۴، روایت ۱.

(۳۲) - همان، ج ۲، باب ۲۶، روایت ۲۵.

(۳۳) - اصول کافی، ج ۱، ص ۱۷۴.

(۳۴) - گلستان سعدی.