به گزارش واحد خبری کانون شیفتگان حضرت قائم (عج) به نقل از حوزه ، سال پیش در چنین روزی عارفی پارسا از تبار صالحان، دار فانی را وداع کرد که به شهادت علما و مومنین، اسوه اخلاق و پارسایی بود. مردم می گفتند ما که پیغمبر را ندیدیم ولی اگر کسی را بخواهیم شبیه ایشان بدانیم باید رسول الله شبیه حاج آخوند یا ملا عباس تربتی باشد!
کتاب «فضیلتهای فراموش شده» توسط مرحوم حجت الاسلام حسینعلی راشد فرزند بزرگ ملاعباس نوشته شده که در آن شرح حال پدرش را آورده است که خواندن آن به وسیله بسیاری از علمای ربانی به طلاب و فضلای حوزه علمیه و مردم توصیه شده است.
یکی از شهرهای استان خراسان، تربت حیدریه (نام این شهر تا قرن هفتم هجری «زاوه» بود پس از ارتحال قطب الدین حیدرـ عارف مشهورـ و دفن وی دراین شهر، به «تربت حیدریه» نامیده شد.
روستای «کاریزک ناگهانیها» در سال ۱۲۵۱ش. با تولد نوزادی بر خود میبالد. ملا حسینعلی و همسرش شیرین، پس از تولد اولین فرزندشان، نام زیبای عباس را برایش برمی گزینند.عباس در محیط پرصفای خانه پدرش در این روستا، مراحل کودکی را پشت سر میگذارد طولی نمیکشد که خداوند به وی خواهری عطا میکند و فضای خانواده از محبت و عاطفه، سرشار میشود.
تحصیل و رشد علمی و تدریس
ملا حسینعلی، پسرش را نخست در روستا به مکتب و سپس به شهر تربت میفرستد، عباس نیز در مدرسه حاج شیخ یوسفعلی به فراگیری صرف و نحو میپردازد و از محضر آخوند حاج ملا عبدالحمید بهره مند میشود. عباس به سبب شوق درونی، تمام اوقاتش را به درس، بحث، تکرار و تمرین آن، عبادت، فراگیری مسائل دینی و مطالعه شرح حال پیامبران، امامان و... میگذراند به گونهای که بارها مورد تحسین استاد و هم شاگردی هایش قرار میگیرد.
وی پس از اتمام مقدمات، به فراگیری سطح فقه و اصول میپردازد. اما طولی نمیکشد که از سوی پدر، مکلف به بازگشت به روستا و تشکیل زندگی میشود.
طلبه خوش استعداد و پرهیزکار، برای رسیدن به مدارج عالی و دور ماندن از عصیان الهی، چارهای جز استفتاء نمییابد لذا نزد یکی از علمای فرزانه تربت حیدریه رفته و میپرسد:
اگر جوانی میل داشته باشد به تحصیل علم ادامه بدهد و پدرش اجازه ندهد، آیا اگر بدون اجازه پدر در پی تحصیل برود، کاری بر خلاف شرع کرده و سفرش، سفر حرام است؟
دانشمند جلیل القدر تبسم کنان میفرماید: اگر آن جوان، شما باشید، خلاف شرع نیست بلکه واجب است که این کار را بکنید.
عباس تربتی با قلبی مطمئن به سوی شهر مقدس مشهد رهسپار میشود تا به تکمیل معلوماتش بپردازد. وی پس از زیارت بارگاه ملکوتی امام رضا علیهالسّلام و توسل به آن حضرت، تصمیم میگیرد بدون درخواست توصیهای از علمای تربت و مشهد، جهت سکونت در مدرسه و موقوفههای دینی و علمی، به کارگری بپردازد. از این رو، برای گذران زندگی روزها به کار و تلاش و شبها نیز به درس و بحث مشغول میشود.
مدتی از اقامت ملا عباس در مشهد گذشته بود تا این که پدرش پس از پرس و جو، به دیدارش میآید. وی خود در این باره فرموده است:«روزی در حرم مشغول زیارت بودم که دستی به شانهام خورد برگشتم دیدم پدرم است که برای بردن من آمده است. خیلی رقت کردم، چرا که پدر پیرم تنها بود و پسری جز من نداشت این بود که با همه شوق به تحصیل، همراه پدرم به روستا بازگشتم.»
ملا عباس با دختر ملا علی اکبر (روحانی روستای مزگرد) ازدواج کرد که ثمره آن دو پسر و دو دختر شدملا عباس پس از ازدواج با موافقت پدرش، پنجشنبه و جمعه ها به تربت حیدریه نزد استادش رفت تا دروس دینی را بیاموزد.
وی در سال ۱۲۸۹ش٬ پس از فوت پدر و به توصیه شیخ علیاکبر تربتی مشهور به مجتهد تربتی به شهر تربت حیدریه بازگشت.
پس از فوت پدرش، مجتهد تربتی بر اصرار خود اینگونه فرمود:«من به عنوان حاکم شرع ، حکم میکنم که: بر شما واجب است به تربت منتقل شوید و الا، آدم با شتر میفرستم که اثاث شما را بار کنند و به تربت بیاورند.» سپس میفرماید:«ترویج دین، بر شما واجب است و این کار در شهر میسر است.»
حاج آخوند از فرموده استاد گرانقدرش اطاعت کرده و در اواخر ۱۳۲۸ ق. خانواده و زندگی خود را از محیط پرصفا و رفاه روستا به شهر تربت انتقال داد و خانه، زمین زراعتی، دام و ادوات کشاورزی را به عنوان امانت به فردی از اهالی روستا واگذار کرد و اثاثیه مورد نیاز را همراه خود آوردپس از بازگشت در حوزه علمیه تربت حیدریه و حوزه علمیه مشهد، پس از نماز صبح و منبر، معمولا سه یا چهار درس در مسجد یا حوزه علمیه تدریس میکرد.
همسر مکرمه وی، دختر آخوند ملا علی اکبر مزگردی، در خواندن قرآن و ادعیه نیز موفق بود، به این پیشنهاد جواب مثبت داد. این بانوی گرامی خاطرات آن روزها را برای فرزندش چنین بازگو کرده است:پدرت مرا با خودش به مزرعه میبرد و کتاب را به دست من میداد که از روی آن، آنچه را از بر میخواند، گوش بکنم. و او متن بعضی از کتابها را همچنان که بیل میزد، میخواند و من از روی کتاب گوش میدادم. گاهی مطلبی را چنان که برای هم مباحثهای تقریر میکند، برایم تقریر میکرد تا در یاد خودش بماند... روزی یونجه درو میکرد و اشعار الفیه ابن مالک را یک بار از اول تا به آخر و بار دیگر از بیت آخر وارونه تا به اول خواند و من از روی کتاب گوش دادم و هیچ اشتباه نکرد.
شخصیت عرفانی و معنوی
ملا عباس تربتی دارای ابعاد مختلفی بوده که مهمترین آنها، «روح بندگی» و «عبادت» است. ستایش گری وی، فراگیر بوده به طوری که همه زمانها و مکانها را شامل بوده است. فرزند دانشمندش در این خصوص، مطالب و داستانهایی نقل کرده که چکیده آن، بدین قرار است:
الف) استفاده شایان از تمام اوقات عمر برای انجام عبادات واجب و مستحب .
ب) از گناهان اجتناب میکرد.
ج) بیشتر ایام سال روزه بود.
د) نمازهای مستحبی را در حال حرکت و سواره میخواند.
هـ) دائم الوضوء بود.
و) تهجد شب از سن تکلیف تا دو سه شب قبل از ارتحال.
ز) خواندن نماز برای والدین و اموات خاندانش.
ح) عدم تظاهر به زهد و عبادت.
ایشان برای بهرهمند شدن از محضر محدثقمی، سخنرانی خود را در تربتحیدریه تعطیل کرد و به مشهد وارد شد و به عنوان مستمع، در مسجد گوهرشاد نشست. محدثقمی به محض مشاهده حاج آخوند تربتی، از منبر پایین آمد و فرمود: «با وجود حاج آخوند، زیبنده نیست که من موعظه کنم. ای مردم! از ایشان استفاده کنید». لذا از دوست صمیمی خود ملاعباس درخواست کرد تا پایان ماه رمضان در آنجا سخنرانی داشته باشد.
شخصیت معنوی حاج آخوند به گونهای بود که به رغم انعطاف روحی و تحمل دیگران، تأثیر عمیقی روی آنها میگذاشت. سرهنگ نوایی، رئیس شهربانی وقت خراسان در نوبت اول مأموریتش که هنوز جریان سال ۱۳۱۴ شمسی و حادثه گوهرشاد پیش نیامده بود، شبی در منزل مرحوم آیتالله محمد آقازاده گفت: «من به هیچ یک از این آقایان اعتماد ندارم، فقط از حاج آخوند ملاعباس است که میترسم اگر نفرین کند، اثر کند».
پرواز به ملکوت
در صبح روز یکشنبه پس از ادای نماز صبح، در حالی که به سمت قبله خوابیده و عبا را بر روی خود انداخته بود، ناگهان پیکرش همانند آفتاب، نورانی و چهره اش تابناک گردید.
وی از جای خود تکانی خورد و چنین عرضه داشت:
سلام علیکم یا رسول الله! شما به دیدن من بی مقدار آمدید!
پس از آن، درست مانند این که کسانی یک به یک به دیدنش میآیند، بر حضرت امیرمؤمنان علی علیهالسّلام و یکایک ائمه تا امام دوازدهم سلام کرده و از آمدن آنها اظهار تشکر میکرد. همچنین بر حضرت فاطمه علیهاالسّلام و سپس بر حضرت زینب علیهاالسّلام سلام کرد در این هنگام در حالی که به شدت میگریست، گفت:
بی بی! من برای شما خیلی گریه کردهام. آنگاه به مادر خودش سلام کرده و گفت:مادر! از تو ممنونم به من شیر پاکی دادی.
پس از دو ساعت از طلوع آفتاب، این روشنایی که بر پیکرش میتابید، از بین رفت و به حال عادی برگشت به گونهای که رنگ چهره اش به زردی گرایید. در این رابطه، آقای راشد میگوید: در یکی از این روزها... به ایشان گفتم: ما از پیامبران و بزرگان چیزهایی به روایت میشنویم و آرزو میکنیم که ای کاش خود ما بودیم و میفهمیدیم... اکنون چنین حالتی از شما دیده شد من دلم میخواهد بفهمم که این، چه بود؟! وی در هر بار، سکوت میکرد تا این که فرمود: «من نمیتوانم به تو بفهمانم خودت برو بفهم.»
پس از حدود دو ساعت از طلوع خورشید، به ناگاه در افق باور شیفتگان فضیلت، سرخی غروب نمایان شد و روح تابناک آخوند ملا عباس تربتی در شاخسار رضوان آشیان گرفت!
پیکر مطهر آن فرزانه بر روی دستهای دل سوختگان به سوی مشهد مقدس، تشییع و در زاویه شمال غربی (آخرین غرفه صحن نو) بارگاه قدس رضوی به خاک سپرده شد.
استاد فقید مرحوم علی قندهاری تربتی در خصوص وصیت وی، گفته است: حاج آخوند فرموده بود: «مرا در صحن مطهر دفن کنید که قدم زیارت کنندگان حرم روی چشم هایم باشد... و بر سنگ لوح هم این آیه نوشته شود: (و کلبهم باسط ذراعیه بالوصید)...
منابع:
کتاب فضیلت های فراموش شده زندگانی ملا عباس تربتی
ویکی فقه
پایگاه اینترنتی پنجره فولاد؛ درگاه فرهنگی تبلیغی حرم مطهر رضوی